سفارش تبلیغ
صبا ویژن
احترام دانشمند عمل کننده به علمش، مانند حرمت شهیدان و راستان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
علی صالح : سقا و مخالف خوان در تعزیه نوجوانان

شهادت حضرت علی اصغر (ع)

پس حضرت بر در خیمه آمد و به جناب زینب سلام الله علیه فرمود کودک صغیرم را به من سپارید تا او را وداع کنم، پس آن کودک معصوم را گرفت و صورت به نزد او برد تا او را ببوسد که حرمله بن کامل اسدی لعین تیری انداخت و بر گلوی آن طفل رسید و او را شهید کرد. و باین مصیبت اشاره کرده شاعر در این شعر:

وَ مُنْعَطِفِ اَهْوی لِتَقْبیلِ طِفْلِهِ       فَقَبَّلَ مِنْهُ قَبْلهُ السَّهْمُ مَنْحَراً

پس آن کودک را به خواهر داد، زینب سلام الله علیه او را گرفت و حضرت امام حسین علیه السلام کفهای خود را زیر خون گرفت همینکه پر شد به جانب آسمان افکند و فرمود سهل است بر من هر مصیبتی که بر من نازل شود زیرا که خدا نگران است.

سبط ابن جوزی در تذکره از هشام بن محمد کلبی نقل کرده که چون حضرت امام حسین علیه السلام دید که لشکر در کشتن او اصرار دارند قرآن مجید را برداشت و آنرا از هم گشود و بر سر گذاشت و در میان لشکر ندا کرد:

بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ کِتابُ الله وَجَدّدی مُحَمّّدٌ رَسُولُ اللهِ صَلّی الله عَلَیْه و الِهِ.

ای قوم برای چه خون مرا حلال می‌دانید آیا من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ آیا به شما نرسید قول جدم در حق من و برادرم حسن علیه السلام.

هذانِ سَیّدِا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّهِ.

در این هنگام که با آن قوم احتجاج می‌نمود ناگاه نظرش افتاد به طفلی از اولاد خود که از شدت تشنگی می‌گریست حضرت آن کودک را بر دست گرفت و فرمود:

یا قَوْمُ اِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذا الطّفْلَ.

ای لشکر اگر بر من رحم نمی‌کنید پس بر این طفل رحم کنید، پس مردی از ایشان تیری به جانب آن طفل افکند و او را مذبوح نمود. امام حسین علیه السلام شروع کرد به گریستن و گفت ای خدا حکم کن بین ما و بین قومی که خواندند ما را که یاری کنند بر ما پس کشتند ما را، پس ندائی از هوا آمد که بگذار او را یا حسین که از برای او مرضع یعنی دایه‌ایست در بهشت.

در کتاب احتجاج مسطور است که حضرت از اسب فرود آمد و با نیام شمشیر گودی در زمین کند و آن کودک را به خون خویش آلوده کرد پس او را دفن نمود.

طبری از حضرت ابوجعفر باقر علیه السلام روایت کرده که تیری آمد رسید بر گلوی پسری از آن حضرت که در کنار او بود پس آن حضرت مسح می‌کرد خون را بر او و می‌گفت: اَلَلّهَمَّ احْکُمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْم دَعَوْنا لِیَنْصُرُونا فَقَتَلُونا.

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط علی صالح : سقا و مخالف خوان در تعزیه نوجوانان 93/5/16:: 4:50 عصر     |     () نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

1. تولد و کودکی
2. کمالات انسانی
3. بیعت مردم با حسن بن علی (ع )
4. همسران و فرزندان امام حسن (ع )

 

تولد و کودکی
امام حسن (ع ) فرزند امیر مؤمنان علی بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا (ص ) است . امام حسن (ع ) در شب نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدینه تولد یافت . وی نخستین پسری بود که خداوند متعال به خانواده علی و فاطمه عنایت کرد. رسول اکرم (ص ) بلا فاصله پس از ولادتش ، او را گرفت و در گوش چپش اقامه گفت . سپس برای او بار گوسفندی  قربانی کرد، سرش را تراشید و هموزن موی سرش - که یک درم و چیزی افزون بود - نقره به مستمندان داد. پیامبر (ص ) دستور داد تا سرش را عطر آگین کنند و از آن هنگام آیین عقیقه و صدقه دادن به هموزن موی سر نوزاد سنت شد. این نوزاد را " حسن " نام داد و این نام در جاهلیت سابقه نداشت . کنیه او را ابومحمد نهاد و این تنها کنیه اوست . لقب های او سبط، سید، زکی ، مجتبی است که از همه معروفتر "مجتبی " می باشد. پیامبر اکرم (ص ) به حسن و برادرش حسین علاقه خاصی داشت و بارها می فرمود که حسن و حسین فرزندان منند و به پاس همین سخن علی به سایر فرزندان خود می فرمود : " شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند ". امام حسن هفت سال و خرده ای زمان جد بزرگوارش را درک نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پیامبر (ص ) که با رحلت حضرت فاطمه دو ماه یا سه ماه بیشتر فاصله نداشت ، تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار گرفت . امام حسن (ع ) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت ، به امامت رسید و مقام خلافت ظاهری را نیز اشغال کرد، و نزدیک به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت . در این مدت ، معاویه که دشمن سرسخت علی (ع ) و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت ( در آغاز به بهانه خونخواهی عثمان و در آخر آشکارا به طلب خلافت ) جنگیده بود، به عراق که مقر خلافت امام حسن (ع ) بود لشکر کشید و جنگ آغاز کرد. ما دراین باره کمی بعد تر سخن خواهیم گفت . امام حسن (ع ) از جهت منظر و اخلاق و پیکر و بزرگواری به رسول اکرم (ص ) بسیار مانند بود. وصف کنندگان آن حضرت او را چنین توصیف کرده اند: " دارای رخساری سفید آمیخته به اندکی سرخی ، چشمانی سیاه ، گونه ای هموار، محاسنی انبوه ، گیسوانی مجعد و پر، گردنی سیمگون ، اندامی متناسب ، شانه یی عریض ، استخوانی درشت ، میانی  باریک ، قدی میانه ، نه چندان بلند و نه چندان کوتاه . سیمایی نمکین و چهره ای در شمار زیباترین و جذاب ترین چهره ها ". ابن سعد گفته است که " حسن و حسین به ریگ سیاه ، خضاب می کردند "

کمالات انسانی
امام حسن (ع ) در کمالات انسانی یادگار پدر و نمونه کامل جد بزرگوار خود بود. تا پیغمبر (ص ) زنده بود، او و برادرش حسین در کنار آن حضرت جای داشتند، گاهی  آنان را بر دوش خود سوار می کرد و می بوسید و می بویید. از پیغمبر اکرم (ص ) روایت کرده اند که درباره امام حسن و امام حسین (ع ) می فرمود: این دو فرزند من ، امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند ( کنایه از این که در هر حال امام و پیشوایند ). امام حسن (ع ) بیست و پنج بار حج کرد، پیاده ، درحالی که اسبها نجیب را با او یدک می کشیدند. هرگاه از مرگ یاد می کرد می گریست و هر گاه از قبر یاد می کرد می گریست ، هر گاه به یاد ایستادن به پای حساب می افتاد آن چنان نعره می زد که بیهوش می شد و چون به یاد بهشت و دوزخ می افتاد، همچون مار گزیده به خود می پیچید. از خدا طلب بهشت می کرد و به او از آتش جهنم پناه می برد. چون وضو می ساخت و به نماز می ایستاد، بدنش به لرزه می افتاد و رنگش زرد می شد. سه نوبت دارائیش را با خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود برای خدا گذشت . گفته اندک : "اما حسن (ع ) در زمان خودش عابد ترین و بی اعتنا ترین مردم به زیور دنیا بود". در سرشت و طینت امام حسن (ع ) برترین نشانه های انسانیت وجود داشت . هر که او را می دید به دیده اش بزرگ می آمد و هر که با او آمیزش داشت بدو محبت می ورزید و هر دوست یا دشمنی  که سخن یا خطبه او را می شنید، به آسانی درنگ می کرد تا او سخن خود را تمام کند و خطبه اش را به پایان برد. محمد بن اسحاق گفت : پس از رسول خدا (ص ) هیچکس از حیث آبرو و بلندی قدر به حسن بن علی نرسید. بر در خانه فرش می گستردند و چون از خانه بیرون می آمد و آنجا می نشست راه بسته می شد و به احترام او کسی از برابرش عبور نمی کرد و او چون می فهمید، برمی خاست و به خانه می رفت و آن گاه مردم رفت و آمد می کردند". در راه مکه از مرکبش فرود آمد و پیاده به راه رفتن ادامه داد. در کاروان همه از او پیروی کردند حتی سعد بن ابی  وقاص پیاده شد و در کنار آن حضر ت راه افتاد. ابن عباس که از امام حسن و امام حسین (ع ) مسن تر بود، رکاب اسبشان را می گرفت و بدین کار افتخار می کرد و می گفت : اینها پسران رسول خدایند. با این شأن و منزلت ، تواضعش چنان بود که : روزی بر عده ای مستمند می گذشت ، آنها پاره های نان را بر زمین نهاده و خود روی زمین نشسته بودند و می خوردند، چون حسن بن علی را دیدند گفتند: "ای پسر رسول خدا بیا با ما هم غذا شو". امام حسن (ع ) فورا از مرکب فرود آمد و گفت :" خدا متکبرین را دوست نمی دارد". و با آنان به غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها را به میهمانی خود دعوت کرد، هم غذا به آنان داد و هم پوشاک . در جود و بخشش امام حسن (ع ) داستانها گفته اند. از جمله مدائنی روایت کرده که : حسن و حسین و عبدالله بن جعفر به راه حج می رفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خیمه ای رسیدند که پیر زنی در آن زندگی می کرد. از او آب طلبیدند. گفت این گوسفند را بدوشید وشیر آن را با آب بیامیزید و بیاشامید. چنین کردند. سپس از او غذا خواستند. گفت همین گوسفند را داریم بکشید و بخورید. یکی از آنان گوسفند را ذبح کرد و از گوشت آن مقداری بریان کرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پیر زن گفتند: ما از قریشیم به حج می رویم . چون باز گشتیم نزد ما بیا با تو به نیکی رفتار خواهیم کرد. و رفتند. شوهر زن که آمد و از جریان خبر یافت ، گفت : وای بر تو گوسفند مرا برای مردمی  ناشناس می کشی آنگاه می گویی از قریش بودند؟ روزگاری گذشت و کار بر پیر زن سخت شد، از آن محل کوچ کرد و به مدینه عبورش افتاد. حسن بن علی (ع ) او را دید و شناخت . پیش رفت و گفت : مرا می شناسی ؟ گفت نه . گفت : من همانم که در فلان روز مهمان تو شدم . و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دینار زر به او دادند. آن گاه او را نزد برادرش حسین بن علی فرستاد. آن حضرت نیز همان اندازه به او بخشش فرمود. او را نزد عبد الله بن جعفر فرستاد او نیز عطایی همانند آنان به او داد. حلم و گذشت امام حسن (ع ) چنان بود که به گفته مروان ، با کوهها برابری  می کرد.

بیعت مردم با حسن بن علی  (ع )
هنگامیکه حادثه دهشتناک ضربت خوردن علی (ع ) در مسجد کوفه پیش آمد و مولی (ع ) بیمار شد به حسن دستور که در نماز بر مردم امامت کند، و در آخرین لحظات زندگی ، او را به این سخنان وصی خود قرار داد: " پسرم ! پس از من ، تو صاحب مقام و صاحب خون منی ". و حسین و محمد و دیگر فرزندانش و رؤسای شیعه و بزرگان خاندانش را بر این وصیت گواه ساخت و کتاب و سلاح خود را به او تحویل داد و سپس فرمود: " پسرم ! رسول خدا دستور داده است که تو را وصی خود سازم و کتاب و سلاحم را به تو تحویل دهم . همچنانکه آن حضرت مرا وصی خود ساخته و کتاب و سلاحش را به من داده است و مرا مأمور کرده که به تو دستور دهم در آخرین لحظات زندگیت ، آنها را به برادرت حسین بدهی ". امام حسن (ع ) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ایستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش ، علی علیه السلام با مردم سخن بگوید. آنگاه پس از حمد و ثنای بر خداوند متعال و رسول مکرم (ص ) چنین گفت : " همانا دراین شب آن چنان کسی وفات یافت که گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آیندگان بدو نخواهند رسید". و آن گاه درباره شجاعت و جهاد و کوشش هائی که علی (ع ) در راه اسلام انجام داد و پیروزیها که در جنگها نصیب وی شد، سخن گفت و اشاره کرد که از مال دنیا در دم مرگ فقط هفتصد درهم داشت از سهمیه اش از بیت المال ، که می خواست با آن خدمتکاری برای اهل و عیال خود تهیه کند. در این موقع در مسجد جامع که مالامال از جمعیت بود، عبیدالله بن عباس بپاخاست و مردم را به بیعت با حسن بن علی تشویق کرد. مردم با شوق و رغبت با امام حسن بیعت کردند. واین روز، همان روز وفات پدرش ، یعنی روز بیست و یکم رمضان سال چهلم از هجرت بود. مردم کوفه و مدائن و عراق و حجاز و یمن همه با میل با حسن بن علی بیعت کردند جز معاویه که خواست از راهی دیگر برود و با او همان رفتاری پیش گیرد که باپدرش پیش گرفته بود. پس از بیعت مردم ، به ایراد خطبه ای پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بیت پیغمبر (ص ) که یکی از دو یادگار گران وزن و در ردیف قرآن کریم هستند تشویق فرمود، و آنها را از فریب شیطان و شیطان صفتان بر حذر داشت . باری ، روش زندگی  امام حسن (ع ) در دوران اقامتش در کوفه او را قبله نظر و محبوب دلها و مایه امید کسان ساخته بود. حسن بن علی (ع ) شرایط رهبری را در خود جمع داشت زیرا اولا فرزند رسول خدا (ص ) بود و دوستی او یکی از شرایط ایمان بود، دیگر آنکه لازمه بیعت با او این بود که از او فرمانبرداری کنند. امام (ع ) کارها را نظم داد و والیان برای شهرها تعیین فرمود و انتظام امور را بدست گرفت . اما زمانی نگذشت که مردم چون امام حسن (ع ) را مانند پدرش در اجرای عدالت و احکام و حدود اسلامی قاطع دیدند، عده زیادی ازافراد با نفوذ به توطئه های پنهانی دست زدند و حتی در نهان به معاویه نامه نوشتند و او را به حرکت به سوی کوفه تحریک نمودند، و ضمانت کردند که هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن علی (ع ) نزدیک شود، حسن را دست بسته تسلیم او می کنند یا ناگهان او را بکشند. خوارچ نیز بخاطر وحدت نظری که در دشمنی با حکومت هاشمی داشتند در این توطئه ها با آنها همکاری کردند. در برابر این عده منافق ، شیعیان علی (ع ) و جمعی از مهاجر و انصار بودند که به کوفه آمده و در آنجا سکونت اختیار کرده بودند. این بزرگمردان مراتب اخلاص و صمیمیت خود را در همه مراحل - چه در آغاز بعد از بیعت و چه در زمانی که امام (ع ) دستور جهد داد ثابت کردند. امام حسن (ع ) وقتی  طغیان و عصیان معاویه را در برابر خود دید یا نامه هایی  او را به اطاعت عدم توطئه و خونریزی فرا خواند ولی معاویه در جواب امام (ع ) تنها به این امر استدلال می کرد که : من درحکومت از تو با سابقه تر و در ا ین امر آزموده تر و به سال از تو بزرگترم همین و دیگر هیچ ! گاه معاویه در نامه های  خود با اقرار به شایستگی امام حسن (ع ) می نوشت : " پس از من خلافت از آن توست زیرا تو از هر کس بدان سزاوار تری " و در آخرین جوابی که به فرستادگان امام حسن (ع ) داد این بود که " برگردند، میان ما و شما بجز شمشیر نیست ". و بدین ترتبیب دشمنی  و سرکشی از طرف معاویه شروع شد و او بود که با امام زمانش گردنکشی آغاز کرد. معاویه با توطئه های زهرآگین و انتخاب موقع مناسب موقع مناسب و ایجاد روح اخلالگری و نفاق ، توفیق یافت . او با خریداری وجدانها پست و پراکندن انواع دروغ و انتشار روحیه یأس و در مردم سست ایمان ، را به نفع خود فراهم می کرد و از سوی دیگر، همه سپاهایانش را به بسیج عمومی فراخواند. امام حسن (ع ) نیز تصمیم خود را برای پاسخ به ستیزه جویی معاویه دنبال کرد و رسما اعلان جهاد داد. اگر در لشکر معاویه کسانی بودند که به طمع زر آمده بودند و مزدور دستگاه حکومت شام می بودند، اما در لشکر امام حسن (ع ) چهره های تابناک شیعیانی  دیده می شد مانند حجر بن عدی ، ابو ایوب انصاری ، و عدی بن حاتم ... که به تعبیر امام (ع ) " یک تن از آنان افزون از یک لشکر بود ". اما در برابر این بزرگان ، افراد سست عنصری نیز بودند که جنگ را با گریز جواب می دادند، و در نفاق افکنی  توانایی داشتند، و فریفته زر و زیور دنیا می شدند. امام حسن (ع ) از آغاز این ناهماهنگی بیمناک بود. مجموع نیروهای نظامی عراق را 350هزار نوشته اند. امام حسن (ع ) در مسجد جامع کوفه سخن گفت و سپاهیان را به عزیمت بسوی  " نخیله " تحریض فرمود. عدی بن خاتم نخسین کسی بود که پای در رکاب نهاد و فرمان امام را اطاعت کرد. بسیاری کسان دیگر نیز از او پیروی کردند. امام حسن (ع ) عبید الله بن عباس را که از خویشان امام و از نخستین افرادی بود که مردم را به بیعت امام تشویق کرد، با دوازده هزار نفر به " مسکن " که شمالی  ترین نقطه در عراق هاشمی  بود اعزام فرمود. اما وسوسه های معاویه او را تحت تأثیر قرار داد و مطمئن ترین فرمانده امام را، معاویه در مقابل یک میلیون درم که نصفش را نقد پرداخت به اردوگاه خود کشاند. در نتیجه ، هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهی نیز به دنبال او از به اردوگاه شتافتند و دین خود را به دنیا فروختند. پس از عبید الله بن عباس ، نوبت فرماندهی به قیس بن سعد رسید. لشکریان معاویه و منافقان با شایعه مقتول شدن او، روحیه سپاهیان امام حسن (ع ) را ضعیف نمودند. عده ای از کارگزاران معاویه که به (مدائن ) آمدند و با امام حسن (ع ) ملاقات کردند، نیز زمزمه پذیرش صلح را بوسیله امام (ع ) در بین مردم شایع کردند. از طرفی یکی از خوارج تروریست نیزه ای بر ران حضرت امام حسن زد. به حدی که استخوان ران آن حضرت آسیب دید و جراحتی سخت در ران آن حضرت پدید آمد. بهر حال وضعی برای امام (ع ) پیش آمد که جز " صلح " با معاویه ، راه حل دیگری نماند. باری ، معاویه وقتی وضع را مساعد یافت ، امام حسن (ع ) پیشنهاد صلح کرد. امام حسن برای  مشورت با سپاهیان خود خطبه ای ایراد فرمود و آنها را به جانبازی و یا صلح - یکی  از این دو راه تحریک و تشویق فرمود. عده زیادی خواهان صلح بودند. عده ای نیز با زخم زبان امام معصوم را آزردند. سرانجام پیشنهاد صلح معاویه مورد قبول امام حسن واقع شد، ولی این فقط بدین منظور بود که او را در قید و بند شرایط و تعهداتی  گرفتار سازد که معلوم بود کسی چون معاویه دیر زمانی  پای بند آن تعهدات نخواهد ماند، و در آینده نزدیکی آنها را یکی پس از دیگری  زیر پای خواهد نهاد، و در نتیجه ، ماهیت ناپاک معاویه و عهد شکنی های او و عدم پای بندی او به دین و پیمان ، بر همه مردم آشکار خواهد شد. و نیز امام حسن (ع ) با پذیرش صلح از بردار کشی و خونریزی که هدف اصلی معاویه بود و می خواست ریشه شیعه و شیعیان آل علی (ع ) را بهر قیمتی هست ، قطع کند، جلوگیری فرمود. بدین صورت چهره تابناک امام حسن (ع ) - همچنان که جد بزرگوار رسول الله (ص ) پیش بینی فرمود بود - بعنوان " مصلح اکبر" در افق اسلام نمودار شد. معاویه در پیشنهاد صلح هدفی جز مادیات محدود نداشت و می خواست که بر حکومت استیلا یابد. اما امام حسن (ع ) بدین امر راضی نشد مگر بدین جهت که مکتب خود و اصول فکری خود را از انقراض محفوخ بدارد و شیعیان خود را از نابودی برهاند. از شرطهایی که در قرار داد صلح آمده بود اینهاست : معاویه موظف است درمیان مردم به کتاب و خدا و سنت رسول خدا (ص ) و سیرت خلفای شایسته عمل کند و بعد از خود کسی را بعنوان خلیفه تعیین ننماید و مکری علیه امام حسن (ع ) و اولاد علی (ع ) و شیعیان آنها درهیچ جای کشور اسلامی نیندیشد. و نیز سب و لعن بر علی (ع ) را موقوف دارد و ضرر و زیانی به هیج فرد مسلمانی نرساند. بر این پیمان ، خدا و رسول خدا(ص ) و عده زیادی را شاهد گرفتند. معاویه به کوفه آمد با افراد تا قرارداد صلح در حضور امام حسن (ع ) اجرا شود و مسلمانان در جریان امر قرار گیرند. سیل جمعیت بسوی کوفه روان شد. ابتدا معاویه بر منبر آمد و سخنی چند گفت از جمله آنکه : " هان ای اهل کوفه می پیندارید که به خاطر نماز و روزه و زکوة وحج با شما جنگیدم ؟ با اینکه می دانسته ام شما به جنگ بر خواستم که بر شما حکمرانی  کنم و زمام امر شما را بدست گیرم ، و اینک خدا مرا بدین خواسته نایل آورد، هر چند شما خوش ندارید، اکنون بدانید هر خونی که در این فتنه بر زمین ریخته شود هدر است و هر عهدی که با کسی  بسته ام زیر دوپای من است ". بدین طریق عهد نامه ای را که خود نوشته و پیشنهاد کرده و پای آنرا مهر نهاده بود زیر هر دوپای خود نهاد و چه زود خود را رسوا کرد! سپس حسن بن علی (ع ) با شکوه و وقار امامت - چنانکه چشمها را خیره و حاضران رابه احترام وادار می کرد- بر منبر بر آمد و خطبه تاریخی مهمی ایراد کرد. پس از حمد و ثنای خداوند جهان و درود فراوان بر رسول الله (ص ) چنین فرمود: " ...به سوگند خدا من امید می دارم که خیرخواه ترین خلق برای خلق باشم و سپاس و منت خدای را که کینه هیچ مسلمانی را به دل نگرفته ام و خواستار ناپسند وناروا برای  هیچ مسلمانی نیستم ..." سپس فرمود: " معاویه چنین پنداشته که من او را شایسته خلافت دیده ام و خود را شایسته ندیده ام . او دروغ می گوید. ما در کتاب خدای عز و جل و به قضاوت پیامبرش از همه کس به حکومت اولیتریم و لحظه ای  که رسول خدا وفات یافت همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته ایم ". آنگاه به جریان غدیر خم و غصب خلافت پدرش علی (ع ) و انحراف خلافت از مسیر حقیقی اش اشاره کرد و فرمود: " این انحراف سبب شد که بردگان آزاد شده و فرزندانشان - یعنی معاویه و یارانش - نیز در خلافت طمع کردند ". چون معاویه در سخنان خود به علی (ع ) ناسزا گفت ، حضرت امام حسن (ع ) پس از معرفی خود و برتری نسب و حسب خود و بر معاویه نفرین فرستاد و عده زیادی از مسلمانان در حضور معاویه آمین گفتند. و ما نیز آمین می گوییم . اما حسن (ع ) پس از چند روزی آماده حرکت به مدینه شد. معاویه به این ترتیب خلافت اسلامی را در زیر تسلط خود آورده وارد عراق شد، و در سخنرانی عمومی رسمی ، شرایط صلح را زیر پا نهاد و از هر راه ممکن استفاده کرد، و سخت ترین فشار و شکنجه را بر اهل بیت و شیعیان ایشان روا داشت . امام حسن (ع ) در تمام مدت امامت خود که ده سال طول کشید، در نهایت شدت و اختناق زندگی کرد و هیچگونه امنیتی نداشت ، حتی  در خانه نیز در آرامش نبود. سر انجام در سال پنجاهم هجری به تحریک معاویه بدست همسر خود (جعده ) مسموم و شهید و در بقیع مدفون شد .

همسران و فرزندان امام حسن (ع )
دشمنان و تاریخ نویسان خود فروخته و مغرض در مورد تعداد همسران امام حسن (ع ) داستانها پرداخته و حتی دوستان ساده دل سخنانی بهم بافته اند. اما آنچه تاریخ های صحیح نگاشته اند همسران امام (ع ) عبارتند از: " ام الحق " دختر طلحه بن عبید الله - " حفصه " دختر عبد الرحمن بن ابی بکر - " هند " دختر سهیل بن عمد و " جعده " دختر اشعث بن قیس . بیاد نداریم که تعداد همسران حضرت در طول زندگیش از هشت یا ده به اختلاف دو روایت تجاوز کرده باشند. با این توجه که " ام ولد" هایش هم داخل در همین عددند. " ام ولد " کنیزی است که از صاحب خود دارای فرزند می شود و همین امر موجب آزادی  او پس از مرگ صاحبش می باشد . فرزند آن حضرت از دختر و پسر 15نفر بوده اند بنامهای : زید، حسن ، عمرو، قاسم ، عبد الله ، عبد الرحمن ، حسن اثرم ، طلحه ، ام الحسن ، ام الحسین ، فاطمه ، ام سلمه ، رقیه ، ام عبد الله ، و فاطمه . و نسل او فقط از دو پسرش حسن و زید باقی  ماند و از غیر این دو انتساب با آن حضرت درست نیست .


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط علی صالح : سقا و مخالف خوان در تعزیه نوجوانان 93/5/16:: 4:48 عصر     |     () نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اسامی شهدای کربلا از یاران حسین علیه السلام از بنی هاشم و غیر بنیهاشم بدین شرح ذکر شده است:

فرزندان امیرالمؤمنین (ع) :
ابو بکر بن علی (که شهادت وی با شک و تردید ذکر شده است)
عمر بن علی
محمد الاصغر بن علی
عبد الله بن علی
عباس بن علی
محمد بن العباس بن علی
عبد الله بن العباس بن علی
عبد الله الاصغر
جعفر بن علی
عثمان بن علی


فرزندان امام حسن) ع) :
قاسم بن حسن
ابو بکر بن حسن
عبد الله بن حسن
بشر بن حسن


فرزندان امام حسین(ع) :
علی بن الحسین الاکبر
عبد الله الرضیع
ابراهیم بن الحسین (این نام را ابن شهر آشوب در کتاب خود آورده و تعداد دیگری نیز بدان اضافه کرده است) .

فرزندان عبد الله بنجعفر(ع) :
محمد بن عبد الله بن جعفر
عون بن عبد الله بن جعفر
عبید الله بن عبد الله بن جعفر


فرزندان عقیل بن ابیطالب (ع) :
مسلم بن عقیل
جعفر بن عقیل
جعفر بن محمد بن عقیل (نام وی را نیز ابن شهر آشوب ذکر کرده است)

عبد الرحمن بن عقیل
عبد الله الاکبر بن عقیل
عبد الله بن مسلم بن عقیل
عون بن مسلم بن عقیل
محمد بن مسلم بن عقیل
محمد بن ابی سعید بن عقیل
احمد بن محمد الهاشمی (هر چند که در میان کتب تاریخی نامی از این شخص برده نشده و نه جزء فرزندان عباس و نه غیر او ذکری به میان نیامده اما وی را نیز ابن شهر آشوب آورده است)

یاران امام از غیر بنی هاشم که در واقعه کربلا بهشهادت رسیده‏اند

ابراهیم بن الحصین الاسدی
ابو الحتوف بن الحارث الانصاری
ابو عامر النهشلی
ادهم بن امیه العبدی
اسلم الترکی (آزاد شده حسین ع)
امیة بن سعد الطایی
أنس بن الحارث الکاهلی
أنیس بن معقل الاصبحی
بریر بن خضیر الهمدانی
بشر بن عبد الله الحضرمی
بکر بن حی التیمی
جابر بن الحجاج التیمی
جبلة بن علی الشیبانی
جنادة بن الحارث السلمانی
جنادة بن کعب الانصاری
جندب بن حجیر الخولانی
جون (آزاد شده ابی ذر)
جوین بن مالک التمیمی
الحارث بن امرئ القیس الکندی
الحارث بن نبهان (آزاد شده حمزه)
الحباب بن الحارث
الحباب بن عامر الشعبی
حبشی بن قاسم النهمی
حبیب بن مظهر الاسدی
الحجاج بن بدر السعدی
الحجاج بن مسروق الجعفی
الحر بن یزید الریاحی
الحلاس بن عمرو الراسبی
حنظلة بن اسعد اشبامی
حنظلة بن عمرو الشیبانی
رافع (آزاد شده مسلم الازدی)

زاهر بن عمرو الکندی (آزاد شده عمرو بن حمق)
زهیر بن لبشر الخثعمی
زهیر بن سلیم الازدی
زهیر بن القین البجلی
زیاد بن عریب الصائدی
سالم (آزاد شده بنی المدینه الکلبی)
سالم (آزاد شده عامر عبدی)
سعد بن الحارث الانصاری
سعد (آزاد شده علی بن ابی طالب ع)
سعد (آزاد شده عمرو بن خالد صیداوی)

سعید بن عبد الله الحنفی
سلمان بن مضارب البجلی
سلیمان (آزاد شده حسین ع)
سوار بن منعم النهمی
سوید بن عمرو بن ابی المطاع
سیف بن الحارث بن سریع الجابری
سیف بن مالک العبدی
شبیب (آزاد شده حارث جابری)

شوذب (آزاد شده بنی شاکر)
الضرغامة بن مالک
عائذ بن مجمع العائذی
 عالبس بن ابی شبیب الشاکری
عامر بن حسان بن شریح بن سعد بن حارثه بن لام بن عمرو بن طریف بن عمرو بن بشامة بن- ذهل بن جدعان بن سعد بن قطرة بن طی
عامر بن مسلم العبدی
عباد بن المهاجر الجهنی
عبد الأعلی بن یزید الکلبی
عبد الرحمن الارحبی
عبد الرحمن بن عبد ربه الانصاری
عبد الرحمن بن عروة الغفاری
عبد الرحمن بن مسعود التیمی
عبد الله بن ابی بکر (چنان که جاحظ در کتاب الحیوان آورده وی از کسانی است که در واقعه کربلا به شهادت رسیده است)
عهد الله بن بشر الخثعمی
عبد الله بن عروة الغفاری
عبد الله بن عمیر بن جناب الکلبی
عبد الله بن یزید العبدی
عبید الله بن یزید العبدی
عقبة بن سمعان
عقبة بن الصلت الجهنی
عمارة بن صلخب الازدی
عمران بن کعب بن حارثة الاشجعی
 عمار بن حسان الطائی
عمار بن سلامة الدالانی
عمرو بن عبد الله الجندعی
عمرو بن خالد الازدی
عمرو بن خالد الصیداوی
عمرو بن قرظة الانصاری
عمرو بن مطاع الجعفی
عمرو بن جنادة الانصاری
عمرو بن ضبیعة الضبعی
عمرو بن کعب ابو ثمامة الصائدی
قارب (آزاد شده حسین ع)
قاسط بن زهیر التغلبی
القاسم بن حبیب الازدی
کردوس التغلبی
کنانة بن عتیق التغلبی
مالک بن ذودان
مالک بن عبد الله بن سریع الجابری
مجمع الجهنی
مجمع بن عبید الله العائذی
محمد بن بشیر الحضرمی
مسعود بن الحجاج التیمی
مسلم بن عوسجه الاسدی
مسلم بن کثیر الازدی
مقسط بن زهیر التغلبی
منجح (آزاد شده امام حسن ع)
الموقع بن ثمامة الاسدی
نافع بن هلال الجملی
نصر (آزاد شده علی ع)
النعمان بن عمرو الراسبی
نعیم بن عجلان الانصاری
واضح الرومی (آزاد شده حارث سلمانی)

وهب بن حباب الکلبی
یزید بن ثبیط العبدی
یزید بن زیاد بن مهاصر الکندی
یزید بن مغفل الجعفی

چنانچه سی تن از بنی هاشم را به این تعداد که ذکر شد اضافه کنیم تعداد شهدای کربلا به 136 نفر می‏رسد و چون قیس بن مسهر صیداوی و عبد الله بن بقطر و هانی بن عروة را نیز جزء آنها قرار دهیم تعداد آنها به 139 نفر خواهد رسید.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط علی صالح : سقا و مخالف خوان در تعزیه نوجوانان 93/5/16:: 4:46 عصر     |     () نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

عاشورا

«وهب» فرزند «عبدالله بن عمیر» از قبیله «بنی کلاب» است. او همراه مادر و همسرش در لشکر امام حضور داشت. از آنجایی که مادرش (ام وهب) او را به جهاد و حمایت از امام و اهداف آن حضرت تشویق کرده بود، رو به میدان، اسب راند. او پس از مبارزه دلیرانه، تعدادی از دشمنان را به خاک و خون کشید و سپس به خیمه‎گاه، برای دیدار دوباره مادر و همسرش بازگشت. هنگام ملاقات به مادر گفت: آیا شما از من راضی و خشنود شدید؟ مادر پاسخ داد: از تو راضی نخواهم شد تا این که در پیش روی امام حسین علیه السلام شهید شوی.(1) همسر او چون کلام مادر شوهر خود را بشنید به وهب گفت: تو را به خدا سوگند مرا بی‎شوهر مکن و مپسند که بر مصیبت تو گرفتار آیم. مادر گفت: ای عزیزم! سخن همسرت را دور انداز و به میدان برو و در یاری امام حسین علیه السلام تا مرز شهادت بشتاب تا در روز رستاخیز به شفاعت جدش نائل شوی.(2)

پس از این گفت و گوی کوتاه، وهب بار دیگر به سپاه دشمن رو آورد و این رجز را سر داد:

انی زعیم لک امُ وهب                                            بالطعن فبهم تارة و الضرب

ضرب غلام مومن بالرب                                           حتی یذیق القوم مرَّ الحرب

ای مادر وهب! من خود ضامنم که با ته نیزه و شمشیرگاه ضربه بزنم؛ آن هم ضربت زدن نوجوان مومن در راه پروردگار تا به این گروه تلخی جنگ را بچشاند.

وهب در ستیزی دوباره نوزده سواره و دوازده پیاده دشمن را از پای درآورد، تا این که دو دستش در راه احیای دین خدا قطع شد. (3)


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط علی صالح : سقا و مخالف خوان در تعزیه نوجوانان 93/5/16:: 4:45 عصر     |     () نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

Biography of Hazrat Qasim AS زندگینامه حضرت قاسم (ع)

 

 

حضرت قاسم(ع) فرزند امام حسن مجتبی(ع) است و مادرش رَمله نام دارد. مرحوم شیخ مفید، سه نفر از فرزندان امام حسن(ع) را نام برده که در کربلا به شهادت رسیده‌اند که عبارتند از: قاسم، ابوبکر و عبدالله. و مرحوم محدث قمی فرزند دیگری بنام عبیدالله نیز یاد کرده است که او نیز در کربلا شهید شد.
حضرت قاسم(ع) نوجوانی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود. او دو ساله بود که پدرش شهید شد و در مهد تربیت حسینی بزرگ شد و آن روح بلند و همت عالی در این جوان هاشمی اثری عمیق کرد و با اینکه در واقعه‌ی کربلا، نوجوانی کم سن و سال بود اما وقتی به میدان رفت بر خلاف انتظار لشکریان دشمن، چنان با شهامت و دلیرانه جنگید و بر قلب دشمن تاخت تا اینکه بر او حمله کرده و شهیدش نمودند. شهادت حضرت قاسم(ع) در سال 61 هجری قمری رخ داد و آنطور که سن آن حضرت را 13 سال نوشته اند، تاریخ ولادت ایشان را می‌توان اوائل سال 48 هجری قمری تخمین زد.

 

شهادت قاسم(ع) در واقعه‌ی کربلا

 

شب عاشورا، امام حسین(ع) به اصحاب فرمود: فردا همه‌ی شما کشته خواهید شد، قاسم(ع) نزد عمویش آمد و عرض کرد: عمو جان من هم فردا کشته خواهم شد؟ امام او را به سینه‌اش چسباند و فرمود: مرگ در نظر تو چگونه است؟ قاسم(ع) جواب داد: از عسل شیرین‌تر است.
امام به او فرمود: تو بعد از بلایی عظیم کشته می‌شوی و عبدالله شیرخوار هم شهید می‌شود. روز عاشورا قاسم(ع) خود را آماده‌ی جنگ کرد و به حضور امام حسین(ع) آمد تا از او اجازه‌ی جهاد بگیرد، امام او را در آغوش گرفت و مدتی با هم گریه کردند، سپس قاسم(ع) اجازه‌ طلبید و امام به او اجازه نمی‌داد. هرچه آن امامزاده‌ی بزرگوار در اجازه‌ی جهاد، مبالغه می‌کرد، حضرت مضایقه می‌فرمود تا آنکه بر پای عموی خود افتاد و چندان بر آن بوسه زد و گریست تا از امام اجازه گرفت.
بعضی نقل می‌کنند که امام حسین(ع) هنگام روانه کردن قاسم(ع) به میدان، عمامه‌اش را دو نصف کرد نیمی از آن را مانند کفن بر تن قاسم(ع) نمود و نیمی دیگر را بر سر قاسم(ع) بست. شاید اینکه در سخن حمیدبن مسلم چهره‌ی قاسم(ع) به نیمه‌ی قرص ماه تعبیر شده از این رو بود که پارچه‌ی عمامه نیمی از صورت او را پوشانده بود.
آنگاه حضرت قاسم(ع) به سوی میدان رفت و در حالیکه اشک بر گونه‌های مبارکش روان بود فرمود: اگر مرا نمی‌شناسید، من قاسم پسر حسن(ع) و نوه‌ی پیامبر(ص) هستم که برگزیده‌ای از سوی خداوند است، این عمویم حسین(ع) است که مانند اسیران، گروگان گرفته شده و در بین مردم گرفتار شده است. خدا این مردم را از باران رحمتش سیراب نسازد. سپس کارزار سختی نمود، به طوری که با آن کمی سن، تعدادی از دشمنان را کشت.
حمیدبن مسلم نقل می‌کند: پسری را دیدم که برای جنگ از خیمه‌ها بیرون آمد، گویی رخسارش همچون پاره‌ی ماه بود، شمشیری در دست و پیراهن و شلواری بر تن و نعلینی در پای خود داشت که بند یکی از آنها پاره شده بود و فراموش نمی‌کنم که بند نعلین چپش بود…

سپس عمروبن سعد بن نفیل اَزُدی گفت: به خدا سوگند به این پسر حمله می‌کنم، گفتم سبحان‌الله این چه قصد و اراده‌ای است که نموده‌ای؟ این گروهی که پیرامون او را فراگرفته‌اند، برای او بس است آن مرد گفت: سوگند به خدا، بر او می‌تازم.
پس بر قاسم(ع) تاخت تا آنگاه که شمشیری بر فرق مبارک آن مظلوم زد و سر او را شکافت، حضرت قاسم(ع) با صورت روی زمین افتاد و فریاد زد: ای عمو! به فریادم برس… حمیدبن مسلم می‌گوید: چون صدای قاسم(ع) به گوش امام حسین(ع) رسید، آن حضرت با شتاب سربرداشت و به قاسم(ع) نگاه کرد، آنگاه به عمرو حمله کرد و با شمشیری دست او را جدا نمود. عمرو فریادی کشید به طوری که لشکریان صدای او را شنیدند، سواران اهل کوفه حمله کردند تا عمرو را از دست امام رها کنند ولی همین که هجوم آوردند، بدن عمرو با سینه‌ی اسب‌ها برخورد کرد و او زیر پای اسبان لگدکوب و کشته شد. حمیدبن مسلم می‌گوید: چون گرد و غبار فرو نشست، دیدم امام بالای سر قاسم(ع) است و آن جوان در حال جان کندن می‌باشد و پای بر زمین می‌ساید. حضرت فرمود: سوگند به خدا که دشوار است بر عموی تو که او را بخوانی و او نتواند اجابت کند و اگر اجابت کند، تو را سودی نبخشد. دور باشند از رحمت خدا، جماعتی که ترا کشتند. آنگاه امام حسین(ع) قاسم(ع) را از زمین برداشت و در بر کشید و سینه‌ی او را به سینه‌ی خود چسباند و به سوی خیمه‌ها روان گشت، در حالیکه پاهای قاسم(ع) بر زمین کشیده می‌شد. سپس او را در نزد پسرش، علی‌بن‌الحسین(ع) در میان کشته شدگان اهل‌بیت خود، جای داد.
روایت شده است که امام حسین(ع) فرمود: خدایا این گروه را نابود و پراکنده گردان و هیچیک از آنها را باقی نگذار و هرگز آنان را نبخشای. ای عموزادگان من، بردباری کنید. ای اهل‌ بیت من، شکیبایی کنید و بدانید که پس از امروز، دیگر هرگز خواری نخواهید دید.

 

کثرت علاقه‌ی امام حسین(ع) نسبت به قاسم(ع)

 

در علاقه‌ی زیاد امام حسین(ع) به قاسم(ع)، شواهد بسیاری ذکر شده از جمله اینکه حضرت سیدالشهداء(ع) در وداع هیچیک از شهدا غش نکرد مگر در وداع حضرت قاسم(ع) و منجمله حضرت سیدالشهداء(ع) در ابتدای امر، اجازه نداد که حضرت قاسم(ع) به میدان برود مگر بعد از التماس و بوسیدن دست و پای عموی بزرگوارش. هنگامی که امام حسین(ع) ناله‌ی حضرت قاسم(ع) را شنید، با شتاب به بالین او آمد و اینگونه به بالین شهیدی نشتافته بود و وقتی به بالین قاسم(ع) آمد، لشکر را نفرین نمود.
امام حسین(ع) همانطور که صورت به صورت علی‌اکبر(ع) گذارد، وقتی که به بالین حضرت قاسم(ع) آمد سینه‌اش را به سینه‌ی او چسباند. حاصل اینکه از آنچه گفته شد، معلوم می‌شود که حضرت سید‌الشهداء(ع) به حضرت قاسم(ع) و علی‌اکبر(ع) به یک نحو محبت داشت و به یک چشم نظر می‌فرمود.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط علی صالح : سقا و مخالف خوان در تعزیه نوجوانان 93/5/16:: 4:42 عصر     |     () نظر
   1   2   3   4   5      >