بسم الله الرحمن الرحیم
حمد قیوم قاضی الحاجات
کز رخ مصطفی گرفته صفات
ولی ا... شد دلیل نجات
فخر سادات پاکی است و صفاست
لعل پیغمبر است آب حیات
دم به دم آن آن و هرساعات
بر محمد و آل او صلوات
اول هر کار بسم ا... الرحمن الرحیم
منشاء گفتار بسم ا... الرحمن الرحیم
پادشاه مصر شد یوسف برای آنکه گفت
بر سر بازار بسم ا... الرحمن الرحیم
ای خدا حیدر نیامد از سفر
چشم امیدم شده از اشک تر
من ندیده عاشق مولا شدم
عاشق آن خسرو بطحا شدم
آرزو دارم علی را بنگرم
جان شیرین را به پایش بسپرم
یا علی من از غلامان توام
من یکی از جان نثاران تو ام
می کنم در کوفه قصابی همین
تا ببینم من امیرالمومنین
به دیده منت ای فرخنده اختر
دهم من گوشتت مانند گل پر
بی فاصله
ببین این گوشت چون روح و روان است
ببین کم چربی و کم استخوان است
این چه قانون است ای نیکو خصال
بر سر بازار داری قیل و قال
گوشتت این دفعه می سازم عوض
گر پس آری باز افتم در غرض
بی فاصله
ببین این گوشت چون روح و روان است
ببین پر چربی و بی استخوان است
کنیزا کن حذر از قهر قصاب
حیا کن شرم کن ای بخت در خواب
عوض سازم در این دم گوشتت را
اگر پس آوری دیگر کنیزا
به آقایم علی سلطان محشر
نه بر تو زر دهم نی گوشت دیگر
بی فاصله
ببین این گوشت چون روح و روان است
ببین بی چربی و بی استخوان است
برو مرد عرب بر وجه احسن
نخواهم گوشتش دادن دگر من
عوض کردم سه نوبت گوشتش را
بود این دفعه چهارم خدا را
علاوه زین ایا مرد نکو فن
به آقایم علی خوردم قسم من
که گر این دفعه آرد گوشت را پس
نه بر وی زر دهم نی گوشت این بس
مصراع با امام علی
چه آزارم دهی ای مرد اعراب
مزن زین گفتگو ها بر دلم سنگ
به من دخلی ندارد بی نصیب است
ز دست این کنیزک دل کباب است
قسم خوردم نخواهم گوشتش داد
محال است این ز نزدم دور شو دور
بگو ای نوجوان آقای تو کیست
ترا زین گفتگو ها مدعا چیست
چه نشان دارد ای عرب آقات
گو به من یک نشانی از مولات
آری آری شناختم او را
رفت زین کوچه ای نکو سیما
الا ای چشم گویا کور بودی
عجب مولای من بر من نمودی
چه زحمت ها کشیدم از غم یار
دریغ از راه دور و رنج بسیار
آئید فقیرهای کوفه یکسر
گرد من بی نوای مضطر
من از سر زندگی گذشتم
آید به چه کار کسب دیگر
غارت بکنید ای فقیران
این دخل و دکان و گوشت یکسر
ای دست ز دست تو چه سازم
ای دست کنم چه خاک بر سر
ای دست زدی به سینه حق
قطعت بنمایم ای ستمگر
دستی که به سینه علی خورد
باید که جدا شود ز پیکر
زنم به دستم این دم علی علی گویم
حدیث ناد علی را سینجلی گویم
مصراع با امام حسن
تو کیستی که سرم را به دامنت داری
خوش آمدی به سر کوی عاشقان ز وفا
ببخش دست ندارم زنم به دامن تو
علی کجاست که بیند ز مهر حال مرا
یا علی گفتی که درمانی بفریادت رسم
یا علی درمانده ام آقا به فریادم برس
یا علی ای شمع بزم انجمن
بگذر از تقصیر من جان حسن
دین خود را مفت از کف باختم
کور بودم من ترا نشناختم
حرمتت نشناخت کارم پست شد
هرکه نشاسد ترا بی دست شد
قربان محبت تو گردم آقا
شرمنده ام از جمال ماهت به خدا
تا زنده ام این ورد مرا باشد یاد
بر دشمن مرتضی علی لعنت باد
کلمات کلیدی:
تعزیه به معنى سوگوارى، برپا داشتن یادبود عزیزان از دست رفته، تسلیت، امر کردن به صبر و پرسیدن از خویشان درگذشته است. اما آنچه به عنوان تعزیه مشهور است، گونهاى از نمایش مذهبى منظوم است که در آن عدهاى اهل ذوق و کار آشنا در جریان سوگوارىهاى ماه محرم و براى نشان دادن ارادت و اخلاص به اهل بیت پیامبر(ع)، طى مراسم خاصى بعضى از داستانهاى مربوط به واقعه کربلا را پیش چشم بینندگان بازآفرینى مىکنند.
تعزیه معمولا با به اجرا درآمدن پیش خوانى نمایش مجلس اصلى آغاز مىشود. کسى که تعزیه را برپا مىکند را «بانى» و گرداننده آن را، «تعزیه گردان»، «ناظم البکا» یا «معین البکا» و بازیگران آن را «تعزیهخوان» یا «شبیهخوان» مىنامند. همچنین به سایر همکاران برپایى تعزیه «عمله تعزیه» گفته مىشود. در این نمایش محدودیتى براى استفاده از لوازم و اسباب در میان نیست. مثلاً در زمان ناصرالدین شاه به هنگام اجراى مجلسى از مجالس تعزیه هنگامىکه سخن از وجود یک شیر به میان آمد، بىدرنگ صورت زنده این جانور را که در قفسى محبوس بود از باغ وحش آورده و در پیش چشم حاضران به تماشا مىگذاشتند تا هیجان صحنه بیشتر شود. شبیهخوانها براى آسانى ادامه مطلب مربوط به نقش خود، معمولا به هنگام اجرا، تکه کاغذى به نام فرد، در دست دارند که در آنها مصراعهاى آخر نقش طرف مقابل یا نخستین مصراع از ادامه نقش خود یادداشت شده تا بتوانند به موقع و بى هیچ زحمتى نقشآفرینى خود را دنبال کنند. بازیگران ناشى یا خردسال را شخص تعزیه گردان، از کنار محدوده نمایش راهنمایى مىکند. حتى گاهى به شبیه خوانهاى کارآزموده نیز تذکراتى مىدهد. نقش زنان را هم مردان بازى مىکنند که در این حالت به آنها «زنخوان» مىگویند. چنین بازیگرانى براى اینکه در نقش خود بهتر ظاهر شوند باید صدایى زیبا داشته باشند و ترجیحاً نقاب بر چهره بپوشند. گاهى نیز براى بهتر در آمدن بازى نقش زنان، از پسران نوجوان کارآموخته استفاده مىشود.
شبیهخوانان در اجراى هر مجلس معمولًا دو دستهاند: اولیاخوان و اشقیاخوان. شبیهخوانهایى که نقش اولیا و یارىدهندگان دین را بازى مىکنند، اولیاخوان، مظلوم و انبیاخوان نامیده مىشوند و کسانى که نقش اشقیا و دینستیزان را بازى مىکنند اشقیاخوان یا ظالم خواناند. اولیاخوانها نقشهاى خود را موزون و خطابهاى سر مىدهند، اما اشقیاخوانها سخنان خود را ناموزون و معمولى و در پارهاى از موارد، مسخرهآمیز بیان مىکنند. اولیاخوانها جامه سبز یا سیاه بر تن مىکنند و اشقیاخوانها لباس سرخ. اما در مورد سیاهى لشگرهاى هر یک از دو دسته، استفاده از جامههایى با این رنگها مصداق کاملى ندارند.
نشانه و نماد در تعزیه کاربرد زیادى دارد. چنانکه گفتهاند این نمایش باغى از نشانه و نماد است. انواع پرچمهاى سبز، سرخ و سیاه که نماد اهل بیت، شور و انقلاب و سوگوارىاند، علم که نماد درفش سپاه امام حسین(ع) است، تشت آب به نشانه شط فرات؛ شاخه نخل و یا هر نهالى به نشانه نخلستان و درخت. چرخش به دور خود و راه رفتن به گرد صفحه به علامت گذشت زمان و همچنین مسافرت. چتر که وسیله القاى تازه فرود آمدن هر ولى یا فرشته بویژه جبرئیل از آسمان است؛ زدن عینک سفید براى نشان دادن روح بصیرت و نیکدلى؛ عینک دودى براى جلوه خباثت و بدسگالى، عصا که نشانگر تجربه و مصلحتاندیشى است، نگریستن گاه و بیگاه از میان دو انگشت بزرگ دست براى تأکید بر قدرت و فضیلت اولیا در تجسم اوضاع آینده و همچنین پیشبینى، بر تن کردن نیم تنه بلند سفید (کفنى) به نشانه نزدیک شدن مرگ و اعلام جانبازى، زدن یا افشاندن اندکى کاه بر سر براى نشان دادن ماتم نشینى، اسب سپید بى سوار به نشانه اسب امام حسین(ع)، ذوالجناح و به شهادت رسیدن صاحبش، گهواره آغشته به رنگ سرخ براى بیان به شهادت رسیدن کودک شیرخوار امام حسین(ع)؛ على اصغر، استفاده گاه و بیگاه از کبوترى سفید براى آگاهانیدن تماشاگران از دریافت نامه یا خبر و همچنین القاى حس معصومیت و همدردى در آنها و کجاوهنشینى شبیه زنان براى نشان دادن به اسیرى رفتن آنها، از جمله این نمادها هستند.
نقشخوانى بر منبر، ویژه اولیاى نامدار است بزرگى و کوچکى چهارپایههاى که اولیا براى سر دادن نقشهاى خود بر آن مىایستند وسیلهاى براى مشخص کردن پایه و مرتبه آنهاست.
تاریخچه
تاریخ پیدایش تعزیه به صورت دقیق پیدا نیست. برخى با باور به ایرانى بودن این نمایش آئینى، پاگیرى آن را به ایران پیش از اسلام به پیشینه سه هزار ساله سوگوارى بر مرگ «سیاوش» پهلوان مظلوم داستانهاى ملى ایران نسبت داده و این آئین را مایه و زمینهساز شکلگیرى آن دانستهاند. برخى دیگر با استناد به گزارشهایى پیدایش آن را مشخصاً از ایران بعد از اسلام و مستقیماً از ماجراى کربلا و شهادت امام حسین(ع) و یارانش مىدانند. در دوره اخیر سوگوارى براى شهیدان کربلا از سوى دوستداران آل على(ع) در آشکار و نهان در عراق، ایران و برخى از مناطق شیعهنشین دیگر انجام مىگرفت. چنانکه ابوحنیفه دینورى، ادیب، دانشمند و تاریخ نگار عرب، در کتاب خود از سوگوارى براى خاندان على(ع) به روزگار امویان خبر مىدهد.
اما شکل رسمى و آشکار این سوگوارى، به روایت ابن اثیر، براى نخستین بار در زمان حکمرانى دودمان ایرانى مذهب آل بویه صورت گرفت. این سوگوارى به گونهاى بود که معزالدوله احمد ابن بویه در دهم محرم سال 352 هجرى قمرى در بغداد به مردم دستور داد که براى سوگوارى، دکانهایشان را ببندند و بازارها را تعطیل کنند. نوحه بخوانند و جامههاى خشن و سیاه بپوشند. در دوران حکومت سلطان محمد خدابنده، شیعیان حداکثر استفاده را در انجام مراسم سوگوارى و بزرگداشت خاندان پیامبر(ص) مىکردند. اما سوگوارىها در این فاصله تاریخى سبک مشخصى نداشت. به تدریج و به مرور زمان، عزادارىها براى حضرت اباعبدالله(ع)، شکل و شیوه مشخصى پیدا کرد. تعزیه اما در دوره ناصرالدین شاه به اوج خود رسید و بسیارى این دوره را عصر طلایى تعزیه نامیده اند. تعزیه که پیش از آن در حیاط کاروانسراها، بازارها و گاهى منازل شخصى اجرا مىشد، اینک در اماکن باز یا سربسته تکایا و حسینیهها به اجرا در مىآمد. معروفترین و مجللترین این تکایا، تکیه دولت بود که در همین دوره به دستور ناصرالدین شاه و مباشرت دوستعلىخان معیرالممالک در سال 1304 هجرى قمرى ساخته شد. در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه، تعزیه در 300 مکان مشخص برپا مىشد.
در سالهاى آغاز دیکتاتورى رضاشاه، یعنى پس از 1304 هجرى شمسى، اجراى تعزیه رفته رفته ممنوع اعلام شد و پا به دوران افول خود گذاشت. هر چند پس از شهریور 1320 دیگر بار سر برآورد، اما در برابر انواع سرگرمىهاى جدید مثل سینما و تئاتر، نتوانست موقعیت و عظمت پیشین خود را بازیابد.
انواع تعزیه
تعزیه از درون سوگوارىهاى مذهبى برآمده و خود نیز جزئى از سوگوارى به شمار مىرود. اما رفته رفته با پیمودن مسیر تکاملى، انواع تعزیهها به وجود آمد. تعزیه را مىتوان به تعزیه دوره، تعزیه زنانه و تعزیه مضحک تقسیم کرد. تعزیه دوره عبارت است از به نمایش درآوردن چندین دستگاه تعزیه به گونهاى همزمان که چندین گروه تعزیهخوان در یک محل یا محلهاى مختلف، آن را مىخوانند. شیوه کار به این صورت است که گروه نخست پس از پایان بخشیدن به کار خود در محل نخست، به محل دوم مىرود و در آنجا همان دستگاه را تکرار مىکند و دسته دوم جاى آن را گرفته دستگاه دیگرى را به نمایش در مىآورد. آنگاه گروه نخست پس از به پایان بردن کار در محل دوم به محل سوم مىرود و گروه دوم نیز که کار خود را در محل یکم پایان بخشیده جاى 32 ویژهنامه محرم فرهنگسراى رسانه و خانه شهریاران جوان گروه نخست را در محل دوم مىگیرد. به همین صورت چندین دستگاه تعزیه به صورت هم زمان به نمایش در مىآید.
در برخى از جاها تعزیه دوره را در میدانى گرد و پر از تماشاگر بازى مىکردند. تعزیه زنانه نمایش تعزیهاى است که روزگارى به وسیله زنان و براى تماشاگران زن، معمولاً در دنباله مجالس روضهخوانى اجرا مىشد و تنها به صورت کارى تفننى برجا ماند و عمومیت و توسعهاى نیافت. این تعزیهها را در فضاى باز حیاطها، یا تالارهاى بزرگ خانهها بازى مىکردند. بازیگران شبیهخوانها زنى بودند موسوم به که پیش از آن در مجلسهاى زنانه «ملا» روضه مىخواندند و یا پاى چنین مجالسى راه و رسم بازیگرى را آموخته بودند. آنها نقش مردان مجالس مختلف را نیز خود بازى مىکردند. داستان این تعزیهها مثل مضامین تعزیه معمولى بود، با این تفاوت که قهرمانهاى اصلیش را بیشتر زنان تشکیل مىدادند. تعزیه زنانه تا میان عهد قاجار گاه گاه در خانههاى اشرافیان بازى مىشد و رفته رفته تا اواخر این دوره از میان رفت.
تعزیه مضحک تعزیهاى است شاد با مایههایى سرشار از طنز، کنایه، لعن و نفرین. افراد در این تعزیه به تمسخر دین ستیزان و کسانى مىپردازند که به پیامبر و امامان و خاندان آنها ستم و یا بىادبى کردهاند. اگر اولیاخوانى در این تعزیهها نقش داشته باشد، حضورش چه در گفتار و چه در رفتار توأم با وقار و متانت است، در حالى که دیگران هر یک به جاى خود با بازىها و حرکتهایى مضحک و خندهآور ظاهر مىشوند و شادى مىآفرینند. گاهى نیز مثلا براى نشان دادن مجلس کفار از مطربان و تقلیدگران و مسخرگان استفاده مىکردند که چون مراد از این استفاده توهین و تمسخر به آنها بود، طبعا منعى نیز نمىتوانست داشت. این نوع تعزیهها معمولا در جمعهها و عیدهاى مذهبى و براى شاد کردن مردم اجرا مىشد.
تعزیه امروز
هنر تعزیه، در طول زمان تغییراتى را به خود دیده است اما هنوز هم جزو اصیلترین و پرسابقهترین هنرهاى ایرانى و اسلامى مردمان این سرزمین است. در استانهاى مختلف از شمالىترین شهرهاى شهرهاى خراسان و آذربایجان تا جنوبىترین شهرهاى سیستان و اهواز از پهنه کویر تا حاشیههاى زاگرس و البرز و از دریاى خزر تا خلیج فارس، در ایام محرم، تعزیه برگزار مىشود. نسخههاى اشعار این نمایش مذهبى در سراسر کشور تفاوت کمى با هم دارند. مردم از اول ماه محرم همه ساله به مناسبت سالروز این واقعه، در شهرها و روستاهاى ایران، مساجد و تکایا را با قالى و قالیچه آذین مىبندند و دیوارها و منبر را سیاهپوش مىکنند. تا چند سال قبل، شبیهخوانى و تعزیهخوانى از هفتم محرم در میادین و صحن حیاط حسینیهها و تکایا در شهرستانها معمول بود. شبیهخوانها که براى این کار تعلیم یافته بودند، کار خود را با طبل، شیپور و کرنا در محل تعیین شده آغاز مىکردند. مردان از یک سو و زنان از سوى دیگر، کمکم جمع مىشدند و به تماشاى مراسم شبیهخوانى و تعزیهخوانى مىایستادند. معمولا یک یا چند ریش سفید، ماموریت راهنماى مردم و حفظ نظم محیط برگزارى تعزیه را بر عهده داشتند.
شبیهخوانها هر روز یکى از وقایع کربلا را نشان مىدهند و شبیهخوانى مربوط به آن را نمایش مىدهند. بازیگران نیز معمولا نقش خود را از روى نوشتههایى که دارند مىخوانند و نقشها را بهترتیب اجرا مىکنند. شبیه خوانها در سوال و جوابها تناسب آوایى را رعایت مىکنند. مثلا اگر امام حسین(ع) یا حضرت عباس(ع) سوال و جوابى رد و بدل کنند و امام سوالى را با شور و حال خاصى بپرسد، حضرت عباس نیز پاسخ او را با تناسب و آهنگین مىدهد. البته مخالفخوانها و اشقیاخوانها، شعرها را با صداى بلند و بدون تحریر مىخوانند و حالتى پرخاشگرانه دارند. تعزیهنامه نیز به عنوان یکى از اصلىترین متنهاى شبیهخوانى در اختیار تعزیهخوانان قرار دارد. تعزیهنامه، متنى است که تعزیهگردان براى اجراى تعزیهاى گرد آورده یا مىنگارد و پیش از آغاز تعزیه میان شبیهخوانها پخش مىکند. گاهى به تعزیهنامه، «نسخه» نیز مىگویند. نمایششناسان در بررسى گونههاى مختلف نمایشى به همانندىهایى میان تعزیه و تئاتر روایى اشاره مىکنند. از آن جمله است جنبه بهره بردن از شیوه فاصلهگذارى یا بیگانهسازى که در جریان آن اگر چه بازیگر خود در نمایش ماجرا نقش مىآفریند، اما شیوه کار او چنان است که در تماشاگر مىدمد تا بازیگر را با شخصیت مورد نظر یکى نگیرد (یا به اصطلاح تئاترى، او را همسان نپندارند) و بداند که وى فقط نقش افراد را بازى مىکند. براى رسیدن به این هدف، یا لحظههایى بازى را قطع مىکند و یا آنکه در برابر کامروایىها یا رنج و شکنجههاى رفته بر آن شخصیت واکنش نشان مىدهد. تعزیه، میراث فرهنگى آئینى ماست. تعزیهخوانها نیز هر سال خود را براى این نمایش آماده مىکنند تا این میراث زنده بماند و نسلهاى بعد نیز از آن بهره ببرند.
کلمات کلیدی:
تعزیه به معنى سوگوارى، برپا داشتن یادبود عزیزان از دست رفته، تسلیت، امر کردن به صبر و پرسیدن از خویشان درگذشته است. اما آنچه به عنوان تعزیه مشهور است، گونهاى از نمایش مذهبى منظوم است که در آن عدهاى اهل ذوق و کار آشنا در جریان سوگوارىهاى ماه محرم و براى نشان دادن ارادت و اخلاص به اهل بیت پیامبر(ع)، طى مراسم خاصى بعضى از داستانهاى مربوط به واقعه کربلا را پیش چشم بینندگان بازآفرینى مىکنند.
تعزیه معمولا با به اجرا درآمدن پیش خوانى نمایش مجلس اصلى آغاز مىشود. کسى که تعزیه را برپا مىکند را «بانى» و گرداننده آن را، «تعزیه گردان»، «ناظم البکا» یا «معین البکا» و بازیگران آن را «تعزیهخوان» یا «شبیهخوان» مىنامند. همچنین به سایر همکاران برپایى تعزیه «عمله تعزیه» گفته مىشود. در این نمایش محدودیتى براى استفاده از لوازم و اسباب در میان نیست. مثلاً در زمان ناصرالدین شاه به هنگام اجراى مجلسى از مجالس تعزیه هنگامىکه سخن از وجود یک شیر به میان آمد، بىدرنگ صورت زنده این جانور را که در قفسى محبوس بود از باغ وحش آورده و در پیش چشم حاضران به تماشا مىگذاشتند تا هیجان صحنه بیشتر شود. شبیهخوانها براى آسانى ادامه مطلب مربوط به نقش خود، معمولا به هنگام اجرا، تکه کاغذى به نام فرد، در دست دارند که در آنها مصراعهاى آخر نقش طرف مقابل یا نخستین مصراع از ادامه نقش خود یادداشت شده تا بتوانند به موقع و بى هیچ زحمتى نقشآفرینى خود را دنبال کنند. بازیگران ناشى یا خردسال را شخص تعزیه گردان، از کنار محدوده نمایش راهنمایى مىکند. حتى گاهى به شبیه خوانهاى کارآزموده نیز تذکراتى مىدهد. نقش زنان را هم مردان بازى مىکنند که در این حالت به آنها «زنخوان» مىگویند. چنین بازیگرانى براى اینکه در نقش خود بهتر ظاهر شوند باید صدایى زیبا داشته باشند و ترجیحاً نقاب بر چهره بپوشند. گاهى نیز براى بهتر در آمدن بازى نقش زنان، از پسران نوجوان کارآموخته استفاده مىشود.
شبیهخوانان در اجراى هر مجلس معمولًا دو دستهاند: اولیاخوان و اشقیاخوان. شبیهخوانهایى که نقش اولیا و یارىدهندگان دین را بازى مىکنند، اولیاخوان، مظلوم و انبیاخوان نامیده مىشوند و کسانى که نقش اشقیا و دینستیزان را بازى مىکنند اشقیاخوان یا ظالم خواناند. اولیاخوانها نقشهاى خود را موزون و خطابهاى سر مىدهند، اما اشقیاخوانها سخنان خود را ناموزون و معمولى و در پارهاى از موارد، مسخرهآمیز بیان مىکنند. اولیاخوانها جامه سبز یا سیاه بر تن مىکنند و اشقیاخوانها لباس سرخ. اما در مورد سیاهى لشگرهاى هر یک از دو دسته، استفاده از جامههایى با این رنگها مصداق کاملى ندارند.
نشانه و نماد در تعزیه کاربرد زیادى دارد. چنانکه گفتهاند این نمایش باغى از نشانه و نماد است. انواع پرچمهاى سبز، سرخ و سیاه که نماد اهل بیت، شور و انقلاب و سوگوارىاند، علم که نماد درفش سپاه امام حسین(ع) است، تشت آب به نشانه شط فرات؛ شاخه نخل و یا هر نهالى به نشانه نخلستان و درخت. چرخش به دور خود و راه رفتن به گرد صفحه به علامت گذشت زمان و همچنین مسافرت. چتر که وسیله القاى تازه فرود آمدن هر ولى یا فرشته بویژه جبرئیل از آسمان است؛ زدن عینک سفید براى نشان دادن روح بصیرت و نیکدلى؛ عینک دودى براى جلوه خباثت و بدسگالى، عصا که نشانگر تجربه و مصلحتاندیشى است، نگریستن گاه و بیگاه از میان دو انگشت بزرگ دست براى تأکید بر قدرت و فضیلت اولیا در تجسم اوضاع آینده و همچنین پیشبینى، بر تن کردن نیم تنه بلند سفید (کفنى) به نشانه نزدیک شدن مرگ و اعلام جانبازى، زدن یا افشاندن اندکى کاه بر سر براى نشان دادن ماتم نشینى، اسب سپید بى سوار به نشانه اسب امام حسین(ع)، ذوالجناح و به شهادت رسیدن صاحبش، گهواره آغشته به رنگ سرخ براى بیان به شهادت رسیدن کودک شیرخوار امام حسین(ع)؛ على اصغر، استفاده گاه و بیگاه از کبوترى سفید براى آگاهانیدن تماشاگران از دریافت نامه یا خبر و همچنین القاى حس معصومیت و همدردى در آنها و کجاوهنشینى شبیه زنان براى نشان دادن به اسیرى رفتن آنها، از جمله این نمادها هستند.
نقشخوانى بر منبر، ویژه اولیاى نامدار است بزرگى و کوچکى چهارپایههاى که اولیا براى سر دادن نقشهاى خود بر آن مىایستند وسیلهاى براى مشخص کردن پایه و مرتبه آنهاست.
تاریخچه
تاریخ پیدایش تعزیه به صورت دقیق پیدا نیست. برخى با باور به ایرانى بودن این نمایش آئینى، پاگیرى آن را به ایران پیش از اسلام به پیشینه سه هزار ساله سوگوارى بر مرگ «سیاوش» پهلوان مظلوم داستانهاى ملى ایران نسبت داده و این آئین را مایه و زمینهساز شکلگیرى آن دانستهاند. برخى دیگر با استناد به گزارشهایى پیدایش آن را مشخصاً از ایران بعد از اسلام و مستقیماً از ماجراى کربلا و شهادت امام حسین(ع) و یارانش مىدانند. در دوره اخیر سوگوارى براى شهیدان کربلا از سوى دوستداران آل على(ع) در آشکار و نهان در عراق، ایران و برخى از مناطق شیعهنشین دیگر انجام مىگرفت. چنانکه ابوحنیفه دینورى، ادیب، دانشمند و تاریخ نگار عرب، در کتاب خود از سوگوارى براى خاندان على(ع) به روزگار امویان خبر مىدهد.
اما شکل رسمى و آشکار این سوگوارى، به روایت ابن اثیر، براى نخستین بار در زمان حکمرانى دودمان ایرانى مذهب آل بویه صورت گرفت. این سوگوارى به گونهاى بود که معزالدوله احمد ابن بویه در دهم محرم سال 352 هجرى قمرى در بغداد به مردم دستور داد که براى سوگوارى، دکانهایشان را ببندند و بازارها را تعطیل کنند. نوحه بخوانند و جامههاى خشن و سیاه بپوشند. در دوران حکومت سلطان محمد خدابنده، شیعیان حداکثر استفاده را در انجام مراسم سوگوارى و بزرگداشت خاندان پیامبر(ص) مىکردند. اما سوگوارىها در این فاصله تاریخى سبک مشخصى نداشت. به تدریج و به مرور زمان، عزادارىها براى حضرت اباعبدالله(ع)، شکل و شیوه مشخصى پیدا کرد. تعزیه اما در دوره ناصرالدین شاه به اوج خود رسید و بسیارى این دوره را عصر طلایى تعزیه نامیده اند. تعزیه که پیش از آن در حیاط کاروانسراها، بازارها و گاهى منازل شخصى اجرا مىشد، اینک در اماکن باز یا سربسته تکایا و حسینیهها به اجرا در مىآمد. معروفترین و مجللترین این تکایا، تکیه دولت بود که در همین دوره به دستور ناصرالدین شاه و مباشرت دوستعلىخان معیرالممالک در سال 1304 هجرى قمرى ساخته شد. در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه، تعزیه در 300 مکان مشخص برپا مىشد.
در سالهاى آغاز دیکتاتورى رضاشاه، یعنى پس از 1304 هجرى شمسى، اجراى تعزیه رفته رفته ممنوع اعلام شد و پا به دوران افول خود گذاشت. هر چند پس از شهریور 1320 دیگر بار سر برآورد، اما در برابر انواع سرگرمىهاى جدید مثل سینما و تئاتر، نتوانست موقعیت و عظمت پیشین خود را بازیابد.
انواع تعزیه
تعزیه از درون سوگوارىهاى مذهبى برآمده و خود نیز جزئى از سوگوارى به شمار مىرود. اما رفته رفته با پیمودن مسیر تکاملى، انواع تعزیهها به وجود آمد. تعزیه را مىتوان به تعزیه دوره، تعزیه زنانه و تعزیه مضحک تقسیم کرد. تعزیه دوره عبارت است از به نمایش درآوردن چندین دستگاه تعزیه به گونهاى همزمان که چندین گروه تعزیهخوان در یک محل یا محلهاى مختلف، آن را مىخوانند. شیوه کار به این صورت است که گروه نخست پس از پایان بخشیدن به کار خود در محل نخست، به محل دوم مىرود و در آنجا همان دستگاه را تکرار مىکند و دسته دوم جاى آن را گرفته دستگاه دیگرى را به نمایش در مىآورد. آنگاه گروه نخست پس از به پایان بردن کار در محل دوم به محل سوم مىرود و گروه دوم نیز که کار خود را در محل یکم پایان بخشیده جاى 32 ویژهنامه محرم فرهنگسراى رسانه و خانه شهریاران جوان گروه نخست را در محل دوم مىگیرد. به همین صورت چندین دستگاه تعزیه به صورت هم زمان به نمایش در مىآید.
در برخى از جاها تعزیه دوره را در میدانى گرد و پر از تماشاگر بازى مىکردند. تعزیه زنانه نمایش تعزیهاى است که روزگارى به وسیله زنان و براى تماشاگران زن، معمولاً در دنباله مجالس روضهخوانى اجرا مىشد و تنها به صورت کارى تفننى برجا ماند و عمومیت و توسعهاى نیافت. این تعزیهها را در فضاى باز حیاطها، یا تالارهاى بزرگ خانهها بازى مىکردند. بازیگران شبیهخوانها زنى بودند موسوم به که پیش از آن در مجلسهاى زنانه «ملا» روضه مىخواندند و یا پاى چنین مجالسى راه و رسم بازیگرى را آموخته بودند. آنها نقش مردان مجالس مختلف را نیز خود بازى مىکردند. داستان این تعزیهها مثل مضامین تعزیه معمولى بود، با این تفاوت که قهرمانهاى اصلیش را بیشتر زنان تشکیل مىدادند. تعزیه زنانه تا میان عهد قاجار گاه گاه در خانههاى اشرافیان بازى مىشد و رفته رفته تا اواخر این دوره از میان رفت.
تعزیه مضحک تعزیهاى است شاد با مایههایى سرشار از طنز، کنایه، لعن و نفرین. افراد در این تعزیه به تمسخر دین ستیزان و کسانى مىپردازند که به پیامبر و امامان و خاندان آنها ستم و یا بىادبى کردهاند. اگر اولیاخوانى در این تعزیهها نقش داشته باشد، حضورش چه در گفتار و چه در رفتار توأم با وقار و متانت است، در حالى که دیگران هر یک به جاى خود با بازىها و حرکتهایى مضحک و خندهآور ظاهر مىشوند و شادى مىآفرینند. گاهى نیز مثلا براى نشان دادن مجلس کفار از مطربان و تقلیدگران و مسخرگان استفاده مىکردند که چون مراد از این استفاده توهین و تمسخر به آنها بود، طبعا منعى نیز نمىتوانست داشت. این نوع تعزیهها معمولا در جمعهها و عیدهاى مذهبى و براى شاد کردن مردم اجرا مىشد.
تعزیه امروز
هنر تعزیه، در طول زمان تغییراتى را به خود دیده است اما هنوز هم جزو اصیلترین و پرسابقهترین هنرهاى ایرانى و اسلامى مردمان این سرزمین است. در استانهاى مختلف از شمالىترین شهرهاى شهرهاى خراسان و آذربایجان تا جنوبىترین شهرهاى سیستان و اهواز از پهنه کویر تا حاشیههاى زاگرس و البرز و از دریاى خزر تا خلیج فارس، در ایام محرم، تعزیه برگزار مىشود. نسخههاى اشعار این نمایش مذهبى در سراسر کشور تفاوت کمى با هم دارند. مردم از اول ماه محرم همه ساله به مناسبت سالروز این واقعه، در شهرها و روستاهاى ایران، مساجد و تکایا را با قالى و قالیچه آذین مىبندند و دیوارها و منبر را سیاهپوش مىکنند. تا چند سال قبل، شبیهخوانى و تعزیهخوانى از هفتم محرم در میادین و صحن حیاط حسینیهها و تکایا در شهرستانها معمول بود. شبیهخوانها که براى این کار تعلیم یافته بودند، کار خود را با طبل، شیپور و کرنا در محل تعیین شده آغاز مىکردند. مردان از یک سو و زنان از سوى دیگر، کمکم جمع مىشدند و به تماشاى مراسم شبیهخوانى و تعزیهخوانى مىایستادند. معمولا یک یا چند ریش سفید، ماموریت راهنماى مردم و حفظ نظم محیط برگزارى تعزیه را بر عهده داشتند.
شبیهخوانها هر روز یکى از وقایع کربلا را نشان مىدهند و شبیهخوانى مربوط به آن را نمایش مىدهند. بازیگران نیز معمولا نقش خود را از روى نوشتههایى که دارند مىخوانند و نقشها را بهترتیب اجرا مىکنند. شبیه خوانها در سوال و جوابها تناسب آوایى را رعایت مىکنند. مثلا اگر امام حسین(ع) یا حضرت عباس(ع) سوال و جوابى رد و بدل کنند و امام سوالى را با شور و حال خاصى بپرسد، حضرت عباس نیز پاسخ او را با تناسب و آهنگین مىدهد. البته مخالفخوانها و اشقیاخوانها، شعرها را با صداى بلند و بدون تحریر مىخوانند و حالتى پرخاشگرانه دارند. تعزیهنامه نیز به عنوان یکى از اصلىترین متنهاى شبیهخوانى در اختیار تعزیهخوانان قرار دارد. تعزیهنامه، متنى است که تعزیهگردان براى اجراى تعزیهاى گرد آورده یا مىنگارد و پیش از آغاز تعزیه میان شبیهخوانها پخش مىکند. گاهى به تعزیهنامه، «نسخه» نیز مىگویند. نمایششناسان در بررسى گونههاى مختلف نمایشى به همانندىهایى میان تعزیه و تئاتر روایى اشاره مىکنند. از آن جمله است جنبه بهره بردن از شیوه فاصلهگذارى یا بیگانهسازى که در جریان آن اگر چه بازیگر خود در نمایش ماجرا نقش مىآفریند، اما شیوه کار او چنان است که در تماشاگر مىدمد تا بازیگر را با شخصیت مورد نظر یکى نگیرد (یا به اصطلاح تئاترى، او را همسان نپندارند) و بداند که وى فقط نقش افراد را بازى مىکند. براى رسیدن به این هدف، یا لحظههایى بازى را قطع مىکند و یا آنکه در برابر کامروایىها یا رنج و شکنجههاى رفته بر آن شخصیت واکنش نشان مىدهد. تعزیه، میراث فرهنگى آئینى ماست. تعزیهخوانها نیز هر سال خود را براى این نمایش آماده مىکنند تا این میراث زنده بماند و نسلهاى بعد نیز از آن بهره ببرند.
کلمات کلیدی:
نونهال چمن کرب بلا بسم اله
بهترین همه ی خلق خدا بسم اله
ای ستمکش نه ز جدّ پدرت می ترسم
نه حیا میکنم از خیر نساء بسم اله
وقت آن شد که ره مفسده از سر گیرم
تیغ در کف ز پی کشتن اکبر گیرم
جنتُ کوثر طوبا همه را نقد دهم
دوزخ هاویهُ ویل سراسر گیرم
ای شاه که خرگاه توسر برده به کیوان
وی خادم درگاه تو فقفورُ سلیمان
برگرد سرا پرده ات از بهر طلایه
پر در پر هم بافته از حوریُ غلمان
این لشکر بی حد که رسد از چپ و از راست
مشکل بگذراند که بیرون ببری جان
صل علی محمدُ صل علی علی
صل علی محمد از این ماه منجلی
صل علی محمد از این رتبهُ شکوه
گویند دو آفتاب نگنجد به کشوری
این نور درخشان که گردیده نمایان
صد نور تجلی شده زین ماه درخشان
گویا که بود نور رخ احمد مرسل
گردیده نمایان بسوی لشگر عدوان
ای شمر مرو پیش به ترس از رخ احمد
ما را نبود جنگ به آن ختم رسولان
لیکن برم پیش ببینم چه بود نام
شاید که بود نور خداوند جهانبان
بر گو تو به من نام خودُ جدُ پدر را
تا نیک شناسیم تو را ای شه خوبان
شانه یک مو اگر از کاکل اکبر فکند
دل این جمع پریشان همه یکسر شکند
بوی این زلف اگر باد برد سوی تتار
تا قیامت به جهان رونق عنبر شکند
هر که منع دل لیلا بکند سنگدل است
داغ فرزند جوانی دل مادر شکند
بیا ای شمر یکدم مشورت با عقل دانا را
رها کن از کف خود دامن گبر ترسا را
ببین این ظلم کردن سر بریدن آل احمد را
مروّت می پسندد خود نمائی این ستمها را
نه واللهی نه باللهی غلط کاریست پروا کن
مرنجان از شرار تیغ خود قلب سیما را
حسین دیگر ندارد یاوری غیر از علی اکبر
بمیدان می فرستد شاه دین آن سرو رعنا را
اگر اکبر شود کشته حسین از غصّه می میرد
یقین از غصّه بر هم می زند افلاک بالا را
نمی دانم چه باید کرد مستم یا که هُشیارم
ز جا برخیز تا کی مست هستی ای ستمکارا
بکش خنجر بُکش اکبر بزن آتش به خشک ُتر
بسوزان از شرار تیغ قلب زار لیلا را
الا یا ایها الاعراب خاشعنی لمطلوبک
فاطلبی کلیمونی سلیمونی لمقصودک
عراقُ کوفیُ شامی یزید مرتد کافر
محبّ آل بوسفیانُ خصم آل پیغمبر
منظور تو چیست ای نکونام
از پادشه است حکم بر ما
کوته نکنم ز جنگ اصلا
من شرم نباشدم ز داور
از اهل قریشم ای نکوفر
شمرم به جهان نموده مادر
علی اکبر ای شیر جنگی چرا
نیائی برون یکدم از خیمه ها
منقذ مره ای شجاع محیل
بکجا می روی باین تعجیل
رفت منقذ که کار خود سازد
علی اکبر بخون طپان سازد
منقذ
می روم در کنار نخلستان
علی اکبر به خون کنم غلطان
می کشم او را اگر عیسی اگر موسی بود
می کشم او را اگر داود اگر یحیی بود
می کشم او را اگر پیغمبر است
گر چه می دانم علی اکبر است
ای شبیه نبی ای علی اکبر
وی تازه نهال باغ حیدر
تا چند به عرصه گاه میدان
تازی تو سمند همچو گردان
باز آمده ام که گل بکارم
داغت بدل حسین گذارم
کلمات کلیدی:
بسم الله الرحمن الرحیم
پدر جان مطلبی دارم به پایت
حدیثی از خلیل الله دارم
ندا آمد ز درگاه خداوند
تو هم هستی خلیل الله ثانی
بود اینجا منا من هم ذبیحم
بزن بالا دو دست خویشتن را
بکش این خنجر و این هنجر من
به بند از محنت چشم تر من
وقت آمده بابا که به دور تو بگردم
وقت آمده بابا که دهی اذن نبردم
وقت آمده بابا که بپوشی کفنم را
در حجله گه گور نمایی وطنم را
ای شاه خلاص از غم و رنج و محنم کن
با دست مبارک تو بفرما کفنم کن
ای وای و بر احوال که دلی کز نظر افتد
ماتم زده طفلی که زچشم پدر افتد
دیگر به چه کار آیدم این اسلحه جنگ
گفتم که مگر روز جدل کارگر افتد
بی اسلحه اکنون بروم جانب میدان
تا نام من از صفحه ی ایام بر افتد
از خیمه گه بیرون بیا با چشم تر لیلا
ای بی پسرلیلا ای خون جگر لیلا
آرام جانت میرود سوی سفر لیلا
ای بی پسر لیلا ای خون جگر لیلا
شیری که دادی از وفا مادر حلالم کن
ترک وصالم کن
دانم چه سختی بهر من شب تا سحر لیلا
ای بی پسر لیلا ای خون جگر لیلا
مادر بیا سیرم ببین وقت جدایی شد
اکبر فدایی شد حکم خدایی شد
ای بی پسر لیلا ای خون جگر لیلا
لیلا درا زخیمه که عمرت سرامده اکبر پی وداع به برت مادر امده
بیا لیلای دل خسته
چو مرغی بال و پر بشکسته
علی بار سفر بسته
مادر جان علی بار سفر بسته
چه رفتی در وطن مادر سلام از من رسان خواهر
رسان با دیده های تو بنال آهسته آهسته
الا ای مادر مظطر بکن خاک سیه بر سر
زدستت رفت علی اکبر بنال آهسته آهسته
همین دم می روم میدان
که تا چشمم خورد پیکان
شوم بر خاک خون غلطان
بنال آهسته آهسته
نشین مادر به پهلویم بزن شانه به گیسویم
ببین آشفته گیسویم بنال آهسته آهسته
مدینه دختر عمویم که دارد حسرت مویم
نمی بیند دگر رویم مادر، جان بنال آهسته آهسته
بده مادر تو اذن جنگ اعدا
بیا مادر ببوسم دست وپایت
به حق جده ام ده اذن میدان
به جان اصغرت رخصت به من ده
بده اذنم به حق ذات یکتا
بده رخصت به قربان تو جانم
تصور کن نرفتم سوی میدان
نگردیدم به خون خویش غلطان
گذشتم من ز میدان خاطر تو
ولی دارد حکایت اکبر تو
غریبم من غریبم من غریبم
زیاران بی نصیبم من غریبم
بدان زینب دو طفلانش ز احسان
فدا بنموده در راه حسین جان
جواب جده ام فردای محشر
چه می گویم در آندم جان مادر
نکرد او یاری باب غریبش
غریبم وای غریبم وای غریبم
زیاران بی نصیبم من غریبم
کن وا مصیبت سکینه آمد
فغان که ماه مدینه آمد
کفن نباشد قبای شادیت
زمانه عیش است نه نا مرادیت
تو می پسندی که شاه معراج
چه من غلامیش نماید اخراج
سکینه کم کن فغان و زاری
روم که آب آورم برایت
بیا سکینه برو به خیمه
کجا مرا میل سوی دیار است
خداوندا دلم یاد وطن کرد
نمی دانم وطن کی یاد من کرد
ندارم در وطن یک آشنایی
که بگذارد به زخم من دوایی
یقین صغری نموده یاد اکبر
سکینه رو قلمدانی بیاور
غریبم من غریبم من غریبم
زیاران بی نصیبم من غریبم
من این نامه بعلعا می نویسم
غم دل را به صغری می نویسم
غریبم من غریبم من غریبم
ز یاران بی نصیبم من غریبم
نویسم نامه ای با آب دیده
به نزد خواهر محنت کشیده
ز یاران بی نصیبم من غریبم
بدان صغری حسین یاور ندارد
دگر لیلا علی اکبر ندارد
غریبم من غریبم من غریبم
ز یاران بی نصیبم من غریبم
اگر پرسند ز حالم یاد حانی
بده انگشترم بر وی نشانی
بهم رسان دعای من رسانی
اگر پرسند رفیقان ز یاری
قلمدانم بده تو یادگاری
غریبم من غریبم من غریبم
ز یاران بی نصیبم من غریبم
حمیده خواهرم ای حزینه
بیا اندر برم ای بی قرینه
بیاور جان خواهر یک کبوتر
نمایم شرح حال خود سراسر
بیا ای بلبل گلزار ماتم
کبوتر ای کبوتر ای کبوتر
کبوتر ای غریبان را تو محرم
کبوتر یک نظر بنما به رویم
آی بپر از کوچه ی دختر عمویم
کبوتر منئغریبم یاورم باش
در این بی مونسی غم پرورم باش
کبوتر تو هدهد من سلیمان مدینه
صبا بلغیس صغری حزینه ای کبوتر
کبوتر آنجا یک علیل زار خسته به حسرت بر سر راهم نشسته ای کبوتر
اگر پرسند علی اکبر چه ها شد
بگو خاکش زمین کربلا شد
اگر پرسند که اکبر بی وفا بود
چه گویم بی وفایی از قضا بود
نبودم بی وفا هیهات هیهات
فرستم کاکل خود را به سوغات
کبوتر نیست دیگر مکث را جایز
بپرواز و به صغری زود میرس
عشق وگوید رودم شمشیر و نی
عقل و گوید خواهرت آید ز پی
عشق گوید سینه را بگشا به تیغ
عقل گوید مادرت آید ز پی
لازم آمد هر دو چشمان تر کنم
یک و وای یا علی اصغر کنم
خواهرم ای خواهر غم پرورم
در برم آور علی اصغرم
ای برادر جان علی اصغرم
دست های کوچکت کن گردنم
زیر حلقومت ببوسم یا اخا
زانکه می گرید حرف شیر بلا
گر بگویم یاری بابت نما
طفلیا یاری نیاید از شما
پدر این طفل را به تو من می سپارمش
چون او عزیز است ومن دوست دارمش
اگر بار گران بودیم و رفتیم
اگر نامهربان بودیم و رفتیم
شما در خانمان خود بمانید
که ما بی خانمان بودیم و رفتیم
به ابن سعد بگویید که ای جفا گستر
طلب نموده تورا شبه روی پیغمبر
ای گروه شامیان من شاهزاده علی اکبرم
سبطه خیرالمرسلین و نور چشم حیدرم
لشگر: باب من یعقوب باشد یوسفش در کربلا
یوسف کربلاییم من علی و اکبرم
خواهرم اندر بلندی می کند بر من نگاه
انتظار آب دارد آن سکینه خواهرم
الغرض مطلب برای قطره ی آب آمده ام
منتظر بر خوشگوار آب حوض کوثرم
هر که باشد عاشق قبر حسین
از دل و از جان بگوید یا حسین
پدر سنگینی آهن مرا خواهد نمود ازار
زتاب تشنکی در جنگ دستم فتاد از کار
اگر گردد میسر قطره ی ابی لرای من
بیک حمله برون ارم دمااز لشکر دشمن
فلک خراب شوی با منت چه در نظر است
لب پدر زلب من هنوز خشکتر است
سیراب کشتم ای پدر مهربان من
گویا که چشمه اب شدی در دهان من
دوباره رسم از پی کار زار
بر آرم ز جان مخالف دمار
اگر خسته جانی بگو یا حسین
اگر ناتوانی بلندتر بگو یا حسین
یا صاحب ذوالفقار وقت مدد است
یا حیدر شهسوار وقت کمک است
ز تیغ کج منقذ نابکار
دل از دست برفت و ندارم قرار
عقاب ای عقاب بفرشته لقاح
ببندم بر گردنت ای عقاب
ده رکابت به من ای اسب عقاب از یاری
ای اسب تن مجروح مرا روی زمین مگذار
ای اسب ندارم دیگر طاقت انقلاب
ای اسب ببر گوشه ای زمینم بگذار
ای عقاب من یک مرکب با وفا
تو مرا رسان سوی خیمه گاه
ای عقاب من مرحمی فرما ای عقاب من
همتی پاره پاره شدم چشم از تیغ و تیر
زندم ای خدا غیر دشمن اسیر
بشنو ای پیغام از من ای بابا ایتا علیک
من السلام ایتا علیک من السلام
ای اسب ندارم دیگر طاقت انقلاب
ای اسب ببر گوشه ای بر زمینم گذار
ای اسب ندارم دیگر طاقت شور شین
خبر ده به زودی به بابم حسین بگو ای حسین
رخت غم کن سرت بابا به زودی دیدن اکبرت
زود بیا ای پدر شمر ببرد سرم
زود بیا و ببین خنجر و حنجرم
روم زشوق کنون جانب رسول الله
اقول اشهد ان لا اله الا الله
کلمات کلیدی: